محل تبلیغات شما



فخر رازى از علماى بزرگ عامه مى گويد: صلوات مختص پيامبر است و بر غير پيامبرجايز نيست به دليل آيه شريفه((إنّ الله و ملائكته يصلون على النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما))چون در اين آيه خداوند صلوات را مختص پيامبر قرار داده است!
جواب به فخر رازي:
اولاً خداوند در سوره احزاب آيه43 مي فرمايد((هو الذي يُصَلّي عليكم و ملائكتُهُ ليُخرجكم من الظلمات الي النور)) و چگونه مى شود كه خداوند و ملائكه بر همه مؤمنين صلوات بفرستند آنگاه صلوات بر آل پيامبر كه بهترين افراد بشر هستند،جايز نباشد؟؟؟؟
ثانياً در صحيح بخارى جلد2 صفحه159-جلد3صفحه 119-جلد4صفحه 72 وهمچنين در صحيح مسلم  جلد اول صفحه 305 روايتي نقل شده با اين مضمون كه پيامبر اكرم ذكر صلوات را اينگونه فرموده اند: اللهم صل علي محمد و علي آل محمد.
شما كه صحيح بخارى و مسلم را أخ القرآن مي دانيد، با اين روايت چه مى كنيد؟؟؟؟؟
ثالثاً ابن هجر هيثمي از علماي عامه در كتاب الصواعق المحرقة صفحه 146 مى گويد:
پيامبر اكرم روزي در بين اصحاب فرمودند كه بر من صلوات ابتر نفرستيد.يكي از افراد حاضر در آنجا سؤال كرد كه يا رسول الله!صلوات ابتر چگونه است؟ حضرت فرمودند: اينكه بر من صلوات بفرستيد و بر آل من نفرستيد!
جناب آقاى فخر رازي! با اين روايت ابن هجر چه مي كنيد؟؟؟؟؟؟
آيا با وجود اين ادله باز هم صلوات بر آل پيامبر را جايز نمي دانيد؟؟؟؟؟؟؟
((((((((((اللهم صل علي محمد و آل محمد))))))))))
((ابوهاشم جعفرى )) مى گويد: از تنگى و فشار زندان و دشوارى كُند و زنجير (كه در زندانهاى بنى عبّاس مبتلا بودم ) به امام حسن عسكرى (عليه السلام ) شكايت كردم ، در نامه اى براى من نوشت :

((تو همين امروز ظهر، نماز ظهر را در خانه خودت مى خوانى )).
همانگونه كه فرموده بود، هنگام ظهر مرا از زندان آزاد كردند و نماز ظهر را در منزل خودم خواندم و من از نظر مخارج زندگى در فشار و تنگدستى بسر مى بردم و مى خواستم در نامه اى كه براى آن حضرت نوشتم ، از او بخواهم كه كمك مالى كند ولى شرم كردم آن را بنويسم لذا به خانه ام رفتم ، آن حضرت صد دينار براى من فرستاد و به من نوشت :
((هرگاه نياز پيدا كردى شرم و ملاحظه نكن ، آن را از ما بخواه كه به خواست خدا، آنچه بخواهى به تو خواهد رسيد)).


یه روز یه ترک بود.

اسمش ستارخان بود،شاید هم باقرخان

شجاع بود و نترس،در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود،با کمک دیگر مبارزان ترک،در برابر دیبکتاتوری ایستاد.او برای مردم ایران،آزادی می خواست ودر این راه،زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک،طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

یه روز یه رشتی بود.

اسمش میرزاکوچک خان بود،میرزاکوچک خان جنگلی

او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی وآرامش سپری کند.اما سرزمینش را دوست داشت و مردمانش راو برای همین در برابر ستم ایستاد،آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.

یه روز یه اصفهانی بود.

اسمش حسین خرازی

وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند،جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش،ناموسشان و دینشان.آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ،خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

یه روز یه.

یه روز یه ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و.

تا اینکه یه عده رمز دوستی مارو کشف کردند و دست به کار شدند تا قفل دوستی مارو بشکنند و از آن پس،(یه روز یه .بود)را کردند جوک،تا این ملت به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر،حتی جانشان را هم نثار کرده اند،به جوک ها،طعنه ها و تمسخرها سرگرم باشند.


امام صادق(عليه السلام)از پدرش از امام سجاد(عليه السلام)ازپدرش نقل مي كند كه اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)در صحن مسجد نشسته و مردم اطرافش جمع بودند كه مردي بلند شد وپرسيد:اي اميرالمؤمنين!تو در مقام ومرتبه اي هستي كه خداوند تورا درآن جايگاه قرار داده،اما پدرت در آتش دوزخ شكنجه مي شود!
اميرالمؤمنين فرمود:((آرام باش!خداي دهانت بشكند!سوگند به آن كسي كه محمد(صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث كرد،اگر پدرم براي تمام گناهكاران روي زمين شفاعت كند،خداوند شفاعت اورا مي پذيرد.آيا  پدرم در آتش معذب باشد ومن كه پسرش هستم تقسيم كننده بهشت ودوزخ باشم؟
سوگند به آن كس كه محمد(صلي الله عليه و آله)را به حق مبعوث كرد!روز قيامت نور ابوطالب(عليه السلام)نور تمام آفريدگان را تحت الشعاع قرار مي دهد مگر نورمحمد و من و فاطمه وحسن و حسين(عليهم السلام)و نور امامان از فرزندان حسين(عليهم السلام).آگاه باش! نور ابوطالب از نور ماست،كه خداوند آن را دوهزار سال پيش از آفرينش حضرت آدم (عليه السلام)آفريده است)).
منابع:مائة منقبة،صفحه174-كنزالفوائد،صفحه80--احتجاج،جلد1،صفحه341-الغدير،جلد7،صفحه387-بحارالانوار،جلد35،صفحه69و110-ابوطالب حامي الرسول،صفحه207-الفضائل(شاذان بن جبرئيل قمي)،صفحه72


در روايات ما آمده است:هنگامى كه حضرت آدم به زمين فرستاده شد،ميان او و همسرش((حوا))جدايى افتاد. آدم براى يافتن همسرش به جستجو پرداخت.در ميانه راه،گذارش به كربلا افتاد.پس بى اختيار،ابرى از غم،دلش را تسخير كردو بر اثر لغزش به گودال قتلگاه افتاد.با چشمى گريان و تنى مجروح سر يه آسمان بلند كرد وگفت:خدايا!بار ديگر امرى مرتكب شده ام كه اين حال به من دست داده است؟ خطاب رسيد:((اى آدم!گناهى از تو سر نزده است،لكن در اين سرزمين،فرزند تو-حسين عليه السلام-رابا ستم،به قتل مى رسانند.))عرض كرد:خدايا!حسين كيست؟آيا از پيامبران است؟ ندا آمد:((نه،پيامبر نيست،ولى فرزند پيامبر آخرامان-محمدبن عبدالله-است)).عرض كرد:خدايا!قاتل او كيست؟خطاب آمد:((نامش يزيد است كه ملعون آسمان ها و زمين است)).در اين هنگام به جبرئيل رو كرد و گفت:درباره قاتل حسين(عليه السلام)چه بايد كرد؟جبرئيل گفت:((بايد او را لعن كرد)).آدم(عليه السلام)چهار بار يزيد را لعن كرد وراه خود را در پيش گرفت و از سرزميت كربلا خارج شد.

بحارالانوار-جلد44-صفحه242-243




روايت شده است كه:علي(عليه السلام)از يك نفر يهودى مقدارى جو قرض كرد و در مقابل آن،ملحفه ى حضرت زهرا(سلام الله عليها) را كه از پشم بود،گرو گذاشت.يهودى آن را برد ودر خانه اش گذاشت.هنگام شب،زن يهودى براى كارى به آن اطاقى كه ملحفه درآن بود رفت.ناگهان نورى را در حال درخشش ديد كه اطاق را روشن كرده بود. به سوى شوهرش برگشت و به او گفت:در آن اطاق،روشنايى بزرگى را ديدم.شوهرش نيز تعجب كرد و فراموش كرده بود كه ملحفه ى فاطمه(سلام الله عليها) را در آن جا گذاشته است.سريع برخاست و وارد آن اطاق شده، ديد شعاع نور ملحفه،پخش شده ومانند نور ماهى است كه از نزديك طلوع كرده باشد.از اين مسئله در شگفت شد.به جايى كه ملحفه را گذاشته بود دقت كرد و فهميد كه اين نور از همان ملحفه است.يهودى رفت و قوم و خويشانش را فرا خواندوهمسرش نيز قوم خويشان خود را حاضر ساخت.بيش از هشتاد نفر از يهوديان جمع شدند.همه آنها وقتى اين امر را ديدند،مسلمان شدند.


بحارالانوار-جلد43-صفحه30



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها